نتيجه ی
دومي كه دعا دارد، اين است كه انسان در دعا، خدا را و خودش را درك ميكند. روايتي
ميفرمايد: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] اگر انسان
بتواند خودش را درك كند، خدا را هم درك ميكند.
پيغمبر
اكرم(ص) دعا ميكند: «اَللّهُمَّ اَرِنَا الْاَشْياءَ
كَما هِيَ» خدايا! عالم هستي را آن طور كه هست به ما بنمايان. يعني
خدايا! مرا بنمايان آنطور كه هستم. من چه جور هستم؟ فقر محض.
(يا اَيُّهَا النّاسُ اَنْتُمُ
الْفُقَرآءُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ)[2]
غناي
محض مال او است. فقر محض مال من. اگر يكي از نعمتهايي كه خداوند به ما داده نباشد،
چه مصيبتها بار ميآيد. هيچ وقت شما درباره ی نفس كشيدنتان «الحمُد
لله ربّ العالمين» گفتهايد؟
«هر
نفسي كه فرو ميرود مُمِدّ حيات است و چون بر ميآيد مفرّح ذات. پس در هر نفسي دو
نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب».
از دست
و زبان كه برآيد كز عهده
ی شكرش به درآيد؟
(اِعْمَلُوا الَ داوُدَ شُكْراً
وَ قَليلٌ مِنْ عِباديَ الشَّكُورُ)[3]
كم پيدا
ميشود كسي كه بتواند شكر خدا كند. ما فقر محضيم. يك آن خدا اين هوا را به ما
ندهد، و يا به قول قرآن شريف، يك روز آب پايين برود، و بالاخره نعمتهايي كه حساب
و شمارش آنها را نميتواني بكني، اگر از ما گرفته شوند، چه ميتوانيم بكنيم؟ چه
كسي جز خدا ميتواند به ما برگرداند؟ چگونه سايه به انسان وابسته است؛ همانگونه
انسان هم به نعمتهاي الهي وابسته است.
(اللهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ
الْحَيُّ الْقَيُّومُ)[4]
خدا
قيّوم است بر اين جهان. يعني عالم هستي وابسته به اوست. «اگر نازي كند در هم فرو
ريزند قالبها» درك اين غنا اجب است و درك فقر انسانها هم واجب است. اگر «فقر» درك
شد، «منيّت»ها به وجود نميآيد. روح فرعونيّت در همه موجود است. اگر زمينه پيدا
شود اكثر مردم ميگويند: «اَنَا رَبُّكُمُ الْاَعْلي» مگر
اينكه كسي توانسته باشد منيّت خود را شكسته باشد. براي آمريكاي جنايتكار و صدام
ديوانه، زمينه به وجود نيامد. وگرنه ميگفتند كه ما خداييم. براي فرعون زمينه پيدا
شد و گفت. براي ما هم اگر موقعيّت باشد، به زن و بچّههايمان ميگوييم ما خدا
هستيم. حالا اگر نميتوانيم بگوييم اما از خودمان، زنمان، بچّهمان، شروع ميكنيم
به تعريف كردن. همهاش ميگوييم: من! من! اين همان «انا
ربكم الاعلي» گفتن است.
تقاضا
دارم از شما، از زنها، از مردها، كه از خودتان تعريف نكنيد. اين بد صفتي است و هر
كه تعريف خود را بكند، به همان اندازه شكسته ميشود. به همان اندازه پايين ميرود.
اگر ميخواهيد بالا برويد، تواضع داشته باشيد. در روايات ميخوانيم: «مَنْ
تَكَبُّرَ وَضَعَهُ اللهُ وَ مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللهُ» هر كس
تكبّر كند، خدا او را به زمين ميزند. و هر كس در مقابل خدا و مردم تواضع داشته
باشد، خدا او را بالا ميبرد.
بيشتر
صفات رذيله، از همين «منيّتها» سرچشمه ميگيرد و متأسّفانه بسياري از مردم نميتوانند
آن را بشكنند و چون نميتوانند، گناهان بزرگ ميكنند، وقتي انسان ميتواند اين
«منيّت» را بشكند كه خود را درك كرده باشد.
علي(ع)
ميفرمايد:
«عجبت لابن آدم اَوَّلُه
نُطْفَةٌ و آخِرُهُ جيفَةٌ و هُوَ قائمٌ بَيْنَهُما وِعاءٌ لِلْغائطِ، ثُمَّ
يَتَكَبَّرُ»[5]
يعني اي
انسان! اوّلت نطفه است، آخرت هم ميگندي و بوي گندت همه جا را ميگيرد، و بين آن
نُطفه و مردار، تو حامل عَذره هستي، كنّاسي هستي در اين دنيا، ديگر تكبّر چرا؟
دعا و
راز و نياز با خدا، اين «منيت» را از انسان ميگيرد. همان وقتي كه گريه و زاري ميكند،
اول خود را در مقابل خدا كوچك ميبيند؛ و همان وقت كه از خدا چيزي ميخواهد، در
عمل، غنايِ مطلق را براي خدا و فقر مطلق را براي خود اثبات كرده است.
دعا
يعني درك فقر مطلق براي خود و غناي مطلق براي خدا؛ و به مرور زمان، دعا انسان را
به اين آگاهي ميرساند كه خود فضيلتي است بسيار بالا. اين شخص ديگر كسي نيست كه
تعريف از خود بكند. حضرت امام(قدّه) در مجالس خصوصي و عمومي، هيچ وقت حرف نميزدند
و وقتي به او ميگفتند كه در فلان جلسه كه بحث علمي بود چرا شما چيزي نگفتيد، ميفرمودند:
چيزي كه لازم نيست، براي چه انسان بگويد؟ چيزي كه موجب تفاخر و من من است چرا
انسان بگويد؟ از اين رو يكي از صفات بزرگي كه حضرت امام (قدّه) داشتند، اين بود كه
در مباحثه و درس، دلاور و قهرمان و ميداندار بودند؛ اما در جلسات ديگر كاملاً
ساكت بودند. خيلي خودساختگي ميخواهد تا انسان به اينجا برسد. دعا و نيايش اين خود
ساختگي را به انسان ميدهد.
اگر من
به شما گفتم «مفاتيح» محدّث قمي كارخانه ی آدمسازي است، از اين مطالب پي ببريد كه
اشتباه نكردم. دعا انسان را متواضع ميكند؛ و ميفهمند كه عظمت فقط از آنِ خداست.
پادشاهي
از عارفي تقاضاي نصيحت كرد. عارف گفت: شما اگر تشنه باشيد و از تشنگي رو به مرگ
رفته باشيد، چقدر حاضري بدهي تا آب بخوري؟ گفت نصف سلطنتم را. گفت آب را خوردي و
بولبند شدي، چقدر حاضري بدهي تا اين آبي را كه خوردي از بدنت خارج شود؟ گفت نصف
سلطنتم را. گفت بنابراين سلطنت و قدرتي كه به يك آب خوردن و يك بول كردن تمام
بشود، اين تفاخر ندارد. اين «من» گفتن ندارد.
اين
«منيّت» در ميان همه فراوان است. در ميان زنها هست. در ميان مردها هست. دعا و راز
و نياز با خدا ميتواند آن را از بين ببرد.
پي نوشت
ها:
[1].
غرر الحكم.
[2]. سوره ی فاطر، آيه ی 15.
ترجمه: «اي مردم! همه ی شما در پيشگاه خدا نيازمنديد و خدا است كه بينياز و ستوده
(خصلت) است».
[3]. سوره ی سبأ، آيه ی 13. ترجمه:
«اي آل داود! شكر (نعمتهاي مرا) به جا بياوريد و كم هستند از بندگانم كه شاكر
باشند».
[4]. سوره ی بقره، آيه ی 255 و
سوره ی آل عمران، آيه ی 2.
[5]. بحارالانوار، جلد 73، صفحه ی
234.